دل شکسته
قصه ی من
میدانم تو نیز حال مرا داری ، تو نیز مثل من ، هوای دلم را داری
نظرات شما عزیزان:
میدانم با دلتنگی ها سر میکنی ، بس که اشک میریزی چشمان نازت را تر میکنی…
من که به خیال تو رفته ام به خیالات عاشقانه ، تو به خیالم پیوسته ای به یک حس عاشقانه
شیشه ی دلتنگی ها را شکسته ایم در دلهایمان،او که میفهمد حال ما را کسی نیست جز خدایمان
از تپشهای قلبت بی خبر نیستم ، من که مثل دیگران نیستم ، تو جزئی از نفسهای منی ، تو همان دنیای منی!
کاش بیاید آن روزی که تو را در کنارم ببینم ، خسته ام از این انتظار ، سخت است بی خبر بودن از یار، آن یاری که مرا در راه نفسگیر زندگی همیشه همراهی میکند ، آن یاری که هوای دلم را بارانی میکند
مثل یک روز بارانی ، به لطافت همان بارانی که من عاشقانه دوستت دارم!
امشب نیز مثل همه شبها ، دلم دارد درونش حرفها ، بیا تا فرار کنیم از همه غمها ، بیا تا بشکنیم این سد را در بینمان ، تا نباشیم باهم ، ولی تنها!
میدانم تو نیز حال مرا داری ، تو نیز مثل من ، درد مرا داری ، دوای دردم تویی که اینجا نیستی ، تویی که در غم انتظارم نشسته ای ، میدانم مثل من از این انتظار خسته ای ، میدانم مثل من دلشکسته ای!
آرام میگذارم روی هم چشمهای خیسم را ، میشنوم صدای تپشهای قلبت را ، حس میکنم گرمی نفسهایت را …
و این یک راز است ، تو آنجایی ، دلت با من است ، من اینجا هستم و میدانم خیالت از همه چیز راحت است!
از این دنیا ، در میان این لحظه ها ، تنها غمی که در دلم نشسته ، این است که فاصله،همه درها را بر رویمان بسته !
کاش دری باز شود و رها شویم در آغوش هم ،شب تا سحر همدیگر را بفشاریم در آغوش هم…
حتـمـاً کـه نـبـایـد جـای ِ زخـم هـایـم را
بـه شمـا نـشان دهم
سکوت علامت چیست
نمیدانم علامت رضایت است یا همان جواب ابلهان خاموشی است
معنی جدیدی به سکوت داده ای
سکوتت را میفهمم
یعنی انتظار